وژم و وژت
.:: Your Adversing Here ::.
 

حکایت گنجشکها

گنجشک ها

گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می‌شد و برمی‌گشت‌!

پرسیدند : چه می‌کنی؟

پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می‌کنم و آن را روی آتش می‌ریزم…

گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می‌آوری بسیار زیاد است و این آب فایده‌ای ندارد.

گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خدا می‌پرسد: زمانی که دوستت در آتش می‌سوخت تو چه کردی؟

پاسخ می‌دهم: هر آنچه از من بر می‌آمد!!

 

  • نوشته : حجت لنگانی
  • تاریخ: چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,
  • صفحه قبل 1 صفحه بعد


    wezhem-wezhet

    حجت لنگانی

    wezhem-wezhet

    http://wezhem-wezhet.loxblog.com

    وژم و وژت

    حکایت گنجشکها

    وژم و وژت

    سلام ممنون از این که به وبلاگ خودتون سر زدید امیدوارم خوشتون بیاد خودم و خودت

    وژم و وژت